ايسنا/خراسان رضوي كارشناس ارشد روانشناسي باليني و مدرس دانشگاه گفت: طلاق پديده بسيار پيچيدهاي است و بررسي آن بدون درنظر گرفتن ردپاي كودكي بي انصافي است.
علي صنعتگر، در گفتوگو با ايسنا با بيان اينكه بخش بسيار زيادي از تبعات و پيامدهاي طلاق در حوزه رواني است، اظهار كرد: به دنبال افزايش نرخ طلاق درچندسال گذشته طي جلسات متعددي كه با قوه قضاييه در اين زمينه برگزار كرديم، پيشنهاد داديم مشاوره طلاق اجباري شود و اين اتفاق براي اولين بار در ايران در شهر مشهد رقم خورد، بدين صورت كه هركس طلاق ميگرفت بايستي ۵ جلسه مشاوره را ميگذراند.
وي افزود: بنده تاكنون حداقل درگير۲۷۰۰پرونده طلاق بودهام و ماحصل تجربهام را از تعامل با اين افراد بيان ميكنم. سوال اساسي اين است كه اساسا چرا طلاق اتفاق ميافتد؟ در تمام اين افراد يك مسئله مشترك بود؛ اينكه افراد مشاوره ازدواج نرفته بودند و تكجلسههاي مشاورهاي كه ممكن است برخي از آنها رفته باشند كمككننده نبود. آدمها براي رانندگي، آشپزي، خياطي و...دورههاي مهارتآموزي را ميگذرانند ولي براي پشت فرمان زندگي نشستن و تشكيل زندگي هيچ آموزشي نميبينند؛ بنابراين اگر به دنبال كاهش طلاق هستيم بايستي افراد آموزشهاي لازم را در زمينه مهارتهاي زندگي زناشويي بياموزند.
اين كارشناس ارشد روانشناسي باليني گفت: وقتي از منظر روانكاوي به طلاق مينگريم، همواره ازدواج به اين صورت شروع ميشود كه ما عاشق انساني ميشويم كه اين انسان براي ما تداعيكننده يك نفر در دوران كودكي ماست كه ما همواره او را دوست داشتيم و لذا اين فرد نيز ما را جذب ميكند و زماني كه ميخواهيم طلاق بگيريم، همسر تداعيكننده يك فرد منفور در دوره كودكي ماست؛ پس اينجا ازدواج و طلاق بين دو انسان انجام نميشود بلكه تمام اين مسائل ريشه در دوران كودكي دارد و ما شاهد هستيم مسائلي كه زوجين به عنوان علت ازدواج ابراز ميكنند، در آينده تبديل به مشكل شده و به دعوا و طلاق ميانجامد؛ بهطور مثال از يك فرد علت ازدواجش را جويا ميشويم و ميگويد همسرم خيلي مديريت اقتصادي خوبي دارد و زماني كه همين فرد براي طلاق مراجعه ميكند، علت طلاقش را خسيس بودن همسرش ذكر ميكند و يا فردي كه در زمينه علت ازدواجش ميگويد همسرم فردي معاشرتي است، زمان طلاق ميگويد همسرم دلقك است وسنگين رفتار نميكند و... ؛ بنابراين مشاهده ميكنيم تمام مسائلي كه در هنگام ازدواج جذابيت داشته در زمان طلاق همان عوامل نقطه ضعف به شمار ميآيند؛ بنابراين طلاق به اين صورت است كه كمكم همسر شبيه كسي ميشود كه ما در دوران كودكي از آن فرد متنفربودهايم و ويژگي و رفتارهاي همسر تداعيكننده همان فرد در دوران كودكي ماست، در نتيجه از او جدا ميشويم.
عتگر درخصوص تجربه احساسات پيچيده بعد از طلاق گفت: دامنه حالات رواني افراد از احساس خشم و پرخاشگري تا تنفر، احساس گناه، افسردگي و .. متغير است. اولين توصيه اين است كه بايد به خودتان اجازه بدهيد كه اين احساسات را تجربه كنيد. اگر طلاق گرفتهايد بايد غم را تجربه كنيد و اطرافيان افراد بايستي فرصت ابراز و تجربه كردن را به آنها بدهند. كسي كه جدا ميشود بايستي در ابتدا گريه كردن را تجربه كند زيرا دارد رابطه اي را از دست ميدهد.
وي در خصوص اينكه چرا افراد ممكن است سالهاي طولاني در يك رابطه ناسالم و آسيب رسان باقي بمانند، گفت: ماندن در يك رابطه آسيبزا به هرحال سود و منفعتي براي افراد دارد. انسانها بسيار موجودات استراتژيكي هستند و همواره به دنبال منفعت در يك رابطهاند. آدمي كه با يك معتاد يا فردي كه به او خيانت كرده، زندگي ميكند، به اين دليل است كه اين رابطه براي او منفعت دارد؛ به طور مثال يكي از مراجعين من اعتياد شوهر را به عنوان علت طلاق مطرح ميكرد و در جريان روانكاوي دريافتيم كه اين دومين طلاق فرد است و طلاق قبلي او نيز به دليل اعتياد همسر بوده، حال سوال اساسي اين است كه چرا اين تجربه براي او تكرار شده است . درجلسات بعدي متوجه شديم كه پدر اين خانم معتاد بوده و زماني كه اين خانم كودك بوده شاهد اين مسئله بوده كه پدر از همسايهها پول قرض ميگرفته و در كل رفتاري داشته كه باعث آبروريزي بوده است؛ بنابراين يك زخم عميق در اين دختر از اعتياد پدر شكل گرفته و اين فرد براي ترميم اين زخم، ناخوداگاه عاشق افراد معتاد ميشود و تلاش ميكند افراد معتاد را ترك داده و مداوا و درمان كند تا تخيلات و تمايلات خود از يك مرد سالم و پدر كامل را بتواند تجربه كند، به همين دليل وارد رابطه با يك فرد معتاد ميشود و براي بهبودي او تلاش ميكند، اما نميتواند او را ترك دهد؛ درنتيجه از آن رابطه بيرون ميآيد و دوباره وارد يك رابطه ديگر با افراد معتاد ميشود و در نهايت اين مسئله مجدد تكرار ميشود؛ بنابراين اين فرد به منظور ترميم زخمهاي دوران كودكي خود در يك دور باطل افتاده تا بلكه بتواند در كنار اين آدمها وجود يك پدر سالم و شاداب را تجربه كند؛ به عبارتي اين فرد از بودن با افراد معتاد يك منفعت كاذب نصيبش ميشود.
صنعتگر افزود: در بيشتر مواقع زماني كه زنان در يك رابطه آسيبرسان باقي ميمانند دراصل اين رابطه فرصت تسويه حساب با والدين در دوران كودكي را به آنها ميدهد. بيشتر تصميمگيريهاي ما به صورت روزانه توسط بخش ناخوداگاه ذهن انجام ميشود كه هيچ اطلاعي از آن نداريم.
رد پاي دوران كودكي در طلاق
وي ادامه داد: طلاق بسيار پديده پيچيدهاي است و بررسي آن بدون درنظر گرفتن ردپاي كودكي بسيار بي انصافي است؛ بنابراين تمام پديدهها نظير ضرب و شتم، خيانت و ... ريشه در دوران كودكي دارد؛ مثلا با مراجعي برخورد ميكنيم كه در دوران كودكي شاهد ضرب وشتم مادرش توسط پدر بوده است و اين دختر كه فرزند كوچكي بوده فقط نظارهگر درد و رنج مادر بوده و بعد ازازدواج اين دختر تعمدا شرايطي را به وجود ميآورد و همسرش را به سمت خشونت هدايت ميكند كه او را بزند و هربار اين اتفاق ميافتد او با قرباني بودن مادر در دوران كودكي همانندسازي ميكند گويي كه كتك خوردن او از رنجهاي مادر كم ميكند.
صنعتگر در خصوص سپردن حضانت كودكان به مادران گفت: خوشبختانه در اين خصوص اتفاقات مثبتي در حال رخ دادن است و تعيين حضانت از سوي قاضي پرونده به مشاورين خانواده سپرده ميشود و براي تعيين اينكه حضانت فرزند با كدام يكي از والدين باشد از طريق مددكار اجتماعي، روانشناس كودك و روانشناس زوج درمانگر و روانشناس فردي تصميمگيري ميكنند.
مقالات بيشتر:بهترين روانشناس كودك و نوجوان در شهرآرا