دكتر فروتن، روانشناس: يكي از علل افزايش طلاق بهدليل همسرآزاري، بالا رفتن آگاهي در جامعه امروز است. وقتي آگاهي افراد بالا ميرود ديگر حاضر نيستند تن به هر رابطهاي بدهند.
همسرآزاري
همشهري- خديجه نوروزي: وقتي صحبت از همسرآزاري به ميان ميآيد، براساس دادههاي تاريخي، اينطور بهنظر ميرسد كه همسرآزار يك مرد است. اين نوع برداشت از اين اصطلاح شايد مربوط به زمانهاي دور و فرهنگ حاكم بر آن باشد. همسرآزاري پديدهاي نو نيست و ريشه در فرهنگ و تاريخ دارد و در اين نوع فرهنگ معمولا زن مورد ظلم قرار ميگرفته و مرد همواره عامل ايجاد خشونت بوده. اما در زمان كنوني همسرآزاري از سوي زنان هم به شيوههاي مختلف در حال وقوع است. در گفتوگو با دكتر مصطفي فروتن، روانشناس، مدرس و محقق علوم رفتاري اين آسيب اجتماعي را مورد تحليل و ارزيابي قرار دادهايم.
مقالات بيشتر:بهترين مشاور و روانشناس تهران
همسرآزاري به چه نوع رفتاري اطلاق ميشود؟
اعمال هر نوع بدرفتاري از سوي شريك جنسي را همسرآزاري ميگويند. البته تعريفي هم از سوي سازمان بهداشت جهاني مورد بحث قرار دارد؛ هر نوع رفتاري كه طرفين عليه هم انجام دهند و منجر به صدمات اجتماعي، مالي، جنسي، جسمي و رواني بهصورت مستقيم يا غيرمستقيم به طرف مقابل شود، همسرآزاري تلقي ميشود. در بعضي از مصاديق حتي مشكلات و مواردي را كه در روابط بين همسر و ديگران هم صورت ميگيرد را بهعنوان نمونههايي از آزارگري پنهان درنظر گرفتهاند.
ريشه اين آزار دادنها از كجا ميآيد؟
يكي از مهمترين دلايل همسرآزاري پايههاي فرهنگي است. بايد ديد هر كدام از ما از چه تونلي عبور كردهايم. يعني اينكه چه فضاهايي در اختيارمان بوده تا به بالا برسيم و رشد كنيم. پايههاي فرهنگي يعني جغرافياي سكونت و نحوه روابط والدين باهم و با ما از لحظه تولد تاكنون. پايههاي فرهنگي يعني در چه شرايط اقتصادي اي بلوغمان شكل گرفته حتي در چه دههاي زندگي و رشد كردهايم و در مجموع چيزي كه ما را تا اينجا ساخته است. عامل ديگري كه موجب ميشود همسرآزاري اتفاق بيفتد اختلالات روانپزشكي است كه يكي از آنها اعتياد است. اين اختلالات صرفا با گذشت زمان يا درمان دورهاي دارويي قابل حل نيست. بلكه بسته به عمق و شكلي كه اين بيماري دارد ميتواند باعث آزارگري شود و وضعيت و فضا را بههم بريزد. فقدان مهارتهاي زندگي هم دردساز است يعني ممكن است فردي در تونل رشدي خوبي بزرگ شده باشد و اختلالات روانپزشكي هم نداشته باشد اما مهارتهاي رفتاري را بهخاطر فقدان مهارتهاي زندگي از دست داده باشد يا بهطور كلي نداشته باشد و نداند بايد چه كار كند، ممكن است آدم درستي باشد اما همين كه ياد نگرفته چگونه رفتار كند موجب رنجش و آزار همسرش ميشود. نشناختن خود و طرف مقابل از نظر جنسيتي هم يكي از فقدانها براي همسرآزاري است. بسياري از مردها و زنها اصولا نميدانند چه چيز از دنياي خودشان ميخواهند فقط چون در لحظهاي خاص از يك دوره سني فكر ميكنند بايد ازدواج كنند و وارد رابطه شوند اقدام به اين كار ميكنند و خسارتهاي سنگيني به بار ميآورند. اما دريغ كه ناتواني از رويارويي با تغييرات و مهارتهاي ناكافي براي حل مسئله موجب ميشود كه مشكلات بهصورت جدي اتفاق بيفتد و دليلي شود براي آزار دادن طرف مقابل.
راه تشخيصي وجود دارد كه گرفتار همسرآزارها نشويم؟
بايد در انتخابمان در بحث ازدواج دقت كنيم و باور كنيم كه پس از طلاق هم اين پرونده بسته نخواهد شد بلكه فقط شكل و شدت آسيب و خسارت عوض ميشود. پيشگيري و اعمال فيلترينگ مناسب و استفاده از نظرات متخصصان حاذق بسيار مهم است. گرچه نظر والدين و اطرافيان گاه ميتوانند مؤثر باشند اما بايد توجه داشت نظريه تخصصي در دنيا حرف اول را ميزند. شناسايي الگوريتم ذهني و سلامت رواني-رفتاري طرف مقابل و سلامت جسمي طرف مقابل بسيار مهم است. بايد ببينيد كدام رفتار طرف مقابل براي شما آزاردهنده است و آيا قدرت يك عمر تحمل كردن اين رفتار را داريد؟ نگوييد گذشت زمان همهچيز را درست ميكند. اينطور نيست. زمان فقط باعث ايجاد عادت ميشود ما به دردهايمان خو ميگيريم. يكي از علل افزايش طلاق در بحث همسرآزاري در جامعه امروز بالا رفتن آگاهيهاست. وقتي آگاهي افراد بالا ميرود ديگر حاضر نيستند تن به هر رابطهاي بدهند. پس بهتر است اين آگاهي و كسب مهارتها قبل از ازدواج باشد كه منجر به انتخاب درست شود.
ملاك سنجش سلامت چيست؟
سلامت در سه بخش تعريف ميشود؛ سلامت جسمي، رفتاري و روان. افرادي كه در اين سه حوزه درست عمل نميكنند ولو اينكه در يك دوره كوتاه رفتارشان درست باشد قابليت احقاق ندارند و بايد يادمان باشد كساني كه اين ويژگي را دارند بعد از گذشت مدتي كوتاه نشانهها را بروز ميدهند. مثلا كسي كه در رانندگي فحاشي ميكند يا با سرعت خيلي زياد و برخلاف قانون عمل ميكند درحال دادن كد است، كسي كه به پدر و مادر خود فحاشي ميكند و ميگويد آنها مرا درك نكردند، افرادي كه روي يك چيزي وسواس دارند و بيش از حد كنترلگري ميكنند، فردي كه خودخواهياش در درجه حداكثري قرار گرفته و در مرزي است كه باعث تخريب طرف مقابل ميشود، كساني كه داراي وابستگيهاي غيرضروري هستند و هرگز استقلال برايشان معنايي ندارد، كساني كه از طرف مقابل صرفا انگيزه ميگيرند، افرادي كه از نظر عاطفي آسيب ديدهاند و هنوز فرصتي براي بهبود يافتن آسيبها و فشارهاي ناشي از همسر يا نامزد قبلي در زندگي براي خود ايجاد نكردهاند و تمامي طيفهاي داراي اختلال شخصيت ميتوانند موجب تشديد مشكلات در زندگي زناشويي در دوران بعد از ازدواج شوند. افراد افسرده را هم بايد به اين فهرست اضافه كرد. اين افراد شايد در ظاهر هيچ آزاري نداشته باشند اما در بطن اين وضعيت رواني امكان ايجاد آزارها و اذيت وجود دارد.
از روي چه نشانههايي بفهميم درگير يك رابطه غلط هستيم؟
اگر روزي ما براي مقابله با والدينمان و حس آزادي از دست والدين دست به انتخاب زديم، اگر خواستيم از رابطه سوختهاي خودمان را نجات دهيم، اگر خواستيم براساس اجبار خانواده و پايههاي فرهنگي انتخاب كنيم، اگر خواستيم براساس صرفا نيازهاي جنسي ازدواج كنيم، اگر بهدنبال موقعيتهاي اجتماعي و اقتصادي طرف مقابل، صرفا زيبايي يا اين كه از سر احساس تنهايي يا بحرانهاي خلقي خودمان خواستيم وارد رابطه شويم، مسير را اشتباه رفتهايم و موجبات خودآزاري و ديگر آزاري را فراهم كردهايم. مطمئن باشيم كسي هم كه طرف دوم اين رابطه است خودش داراي يكسري گرههاي روانپزشكي است و اين وضعيت اجتنابناپذير است. در اين شكل از ازدواج خيلي از اختلالات رفتاري افراد در زندگي مشترك خود را نشان ميدهد. وقتي قرار است كه من وارد رابطه ازدواج شوم بايد سه محور در من زنده باشد و بهدرستي كار كند؛ صميميت، تعهد و رابطه جنسي. وقتي كه فرد در هر يك از سه حالت دچار مشكل باشد مسلما طرف مقابلش را آزار ميدهد و به او برچسب آزارگر چسبانده ميشود، حال چه زن باشد چه مرد.
براي اين كه همسرآزار نشويم چه راهحلي داريد؟
يادگيري مهارتها بسيار مهم است. من براي همسر خوب بودن اول بايد بهخودآگاهي برسم. در مورد خودمان از باب جنسيت، شرايط شخصي و خصوصي اطلاعات كسب كنيم. واقعا به مهارتهايمان، نقاط ضعف و قوتمان آگاه باشيم و ببينيم خواستههايمان از طرف مقابل چيست همچنين خواسته و انتظارات او چيست.
خانوادهها در بحث درمان همسرآزاري چه نقشي دارند؟
يكي از باورهاي خانوادههاي ايراني اين است كه وقتي همسران به مشكل برميخورند، پيش خانواده طرف مقابل ميروند و فكر ميكنند با تخريب فرزند خود و دادن حق بهصورت صوري به طرف مقابل باعث بقا و دوام روابط ازدواج آنها ميشوند ولي اين رفتار ممكن است عمق زخم و شدت آزار را افزايش دهد. اگر والدين ميخواهند كار درست انجام شود نبايد دست به چنين اقدامهايي بزنند. بايد بگويند: اگر شما نميتوانيد مسائل را بين خودتان حل كنيد ما هم اشراف كافي نسبت به حل آن نداريم و بهتر است به متخصص و مشاور مراجعه كنيد.
مقالات ديگر:وكيل خانواده در تهران